
زنه ديروقت به خونه رسيد آهسته كليد رو انداخت و درو باز كرد
و يكسر به اتاق خواب زد ناگهان بجاي يك جفت پا دو جفت پا
داخل رختخواب ديد بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت
و تا جايي كه ميخوردند آن دورا با چوب گلف زد و خونين ومالي كرد.
بعد با حرص بطرف آشپزخانه رفت تا آبي بخورد با كمال تعجب
شوهرش را ديد كه در آشپزخانه نشسته است.
شوهرش گفت سلام عزيزم!
پدر و مادرت سر شب از شهرشون به ديدن ما اومده بودند چون
خسته بودند بهشان اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت كنند
راستي بهشون سلام كردي؟؟؟؟؟؟